روح خاک

تو روحی ، نه خاک . . . بیدار شو

روح خاک

تو روحی ، نه خاک . . . بیدار شو

۲۶ . اشکها

اشک کودکی که مداد نداشت . اشک زنی که برای شکمِ بچه اش تن فروشی میکرد نه شهوتِ خود. اشک مردی که آخرین دارایش برای فروش ، غرورش بود. اشک دختری که زن بود و ازدواج نکرد . اشک سربازی که عشقش رفت . تئاتر نبود. زندگی بود /ر.خ
نظرات 1 + ارسال نظر
لی 1389/01/19 ساعت 07:26 ب.ظ http://leee.us/

کار خیلی خوبی بود . اما پایان بندیش رو دوست داشم طور دیگه ای می بود...
و اونجا که میگه : (( نه شهوت خود هم )) می تونست نباشه ...
نکته قوت هم اون قسمت بود که :
اشک دختری که زن بود و ازدواج نکرد .
ممنون

مرسی جناب لی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد